رمز فتنه
در اعترافات بعضی عوامل فتنه اخیر مشخص شد که "تقلب" رمز آشوب بوده است . در تحلیل این فتنه باید توجه داشت که آشوب تنها یک مرحله از فتنه است. شرکت در انتخابات و تلاش برای به دست گرفتن سرنوشت کشور با مدل کودتای رنگی بخش قبلی فتنه بود که به نظر میرسد رمز آن "دروغ" بود.
اگر ریشهایتر مقاطع دورتر فتنه رانگاه کنیم رمز اصلی فتنه بحران" است از چند سال قبل تلاش بر این بود که چنین القا شود که کشور در حالت بحران است. نکته کلیدی بیانهها و بیانهای سران فتنه نیز اصرار بر پذیرش حالت بحرانی است.
بعضی از افراد به ظاهر خودی که نقش میانجی، وحدت گرا و حکم را بازی میکنند نیز طرحهای خود را برای حل بحران ارایه میدهند. پذیرش وجود بحران در کشور از طرفی سقوط در دام شبکه عنکبوتی فتنه و از سوی دیگر باعث غفلت از تلاش و خدمت خواهد بود.
هوشیاری رهبر عزیز در تاکید مداوم بر نفی حالت بحرانی و هشدار بر عدم غفلت از خدمت و تلاش نشان میدهد که مثل همیشه انقلاب باید پشتیبان ولایت فقیه بود تا به کشور آسیبی نرسد و با ید با حرکت در مرز دستورات رهبر بصیر چشم فتنه را کور کرد.
عیدسعیدغدیرخم مبارک باد
باده بده ساقیا ولى زخم غدیر
چنک بزن مطربا ولى به یاد امیر
بلبل نطقم چنان قافیه پرداز شد
که زهره در آسمان به نغمه دمساز شد
محیط کون و مکان دائره ساز شد
سرور روحانیان هو العلى الکبیر
نسیم رحمت وزید دهر کهن شد جوان
نهال حکمت دمید پرزگل ارغوان
مسند حشمت رسید به خسرو خسروان
حجاب ظلمت درید ز آفتاب منیر
وادى خم غدیر منطقه نور شد
یا ز کف عقل پیر تجلى طور شد
یاکه بیانى خطیر ز سر مستور شد
یا شده در یک سریر قران شاه و وزیر
شاهد بزم ازل شمع دل جمع شد
تا افق لم یزل روشن از آن شمع شد
ظلمت دیو و دغل ز پرتوش قمع شد
چه شاه کیوان محل شد به فراز سریر
چون به سر دست شاه شیر خدا شد بلند
به تارک مهر و ماه ظل عنایت فکند
به شوکت فر و جاه به طالعى ارجمند
شاه ولایت پناه به امر حق شد امیر
مژدهکه شد میر عشق وزیرعقل نخست
به همت پیر عشق اساس وحدت درست
به آب شمشیرعشقنقش دوئیت بشست
به زیر زنجیر عشق شیر فلک شد اسیر
فاتح اقلیم جود به جاى خاتم نشست
یا به سپهر وجود نیر اعظم نشست
یا به محیط شهود مرکز عالم نشست
روى حسود عنود سیاه شد همچو قیر
صاحب دیوان عشق عرش خلافت گرفت
مسند ایوان عشق زیب و شرافت گرفت
گلشن خندان عشق حسن و لطافت گرفت
نغمه دستان عشق رفت به اوج اثیر
جلوه به صدناز کرد لیلى حسن قدم
پرده زرخ باز کرد بدر منیر ظلم
نغمه گرى ساز کرد معدن کل حکم
یا سخن آغاز کرد عن اللطیف الخبیر
قصه بی شرمهایی که برای پهن کردن بساط رنگ و نیرنگ از روز قدس هم نگذشتند
آن شـغـالى رفت انـدر خم رنگ
اندر آن خم کرد یک ساعت درنگ
پس بـر آمد پوستش رنگین شده
کـه مـنم طـاوس علـیـیـن شـده
پشـم رنگـین رونـق خوش یافته
آفـتـاب آن رنـگهـا بـر تافته
دیدخود را سبز و سرخ و فور و زرد
خویشتن را برشغالان عرضه کرد
جمله گفتند اى شغالک حال چیست
که ترا در سر نشاط ملتویست
از نشاط از ما کرانه کردهاى
این تکبر از کجا آوردهاى
یک شغالى پیش او شد کاى فلان
شید کردى یا شدى از خوش دلان
شید کردى تا بمنبر بر جهى
تا ز لاف این خلق را حسرت دهى
بس بکوشیدى ندیدى گرمیى
پس ز شید آوردهاى بىشرمیى
گرمى آن اولیا و انبیاست
باز بىشرمى پناه هر دغاست
که التفات خلق سوى خود کشند
که خوشیم و از درون بس ناخوشند
ادامه مأموریت ژنرالهای پشیمان کودتای مخملین
مقام معظم رهبری در دیدار با دانشجویان از ظلم عظیمی که بعد از حماسه حضور بی نظیر ملت در انتخابات ریاست جمهوری بر مردم و نظام رفت شکایت کردند و هشدار دادند که در مسایل اخیر مسئله اصلی این ظلم عظیم است و نباید با دامنزدن به حوادث جانبی و خلط مسائل ظلم جدیدی روا داشت. ظاهراً التفات به همین ظلم عظیم ژنرال های کودتای مخلمین را در خلوت زندان دچار وجداندرد کرد و آنان را واداشت که با اعتراف و مصاحبه و عذر تقصیر به پیشگاه رهبری و مردم فداکار شاید گوشهای از ظلمی که روا داشتهاند را جبران کنند. اما متأسفانه همزمان با پخش این اعترافات ناگهان افرادی در لباس دوست قلم به دست گرفتند و به بهانه حمایت از حقوق کسانی که در حوادث جانبی مظلوم واقع شدهاند به کنایه و تصریح حماسه انتخابات را مخدوش و دست اندرکاران آن را متهم کردند. به نظر میرسید بعد از هشدار مقام معظم رهبری این دوستان که ادعای ولایتپذیری دارند به خودآیند و از ادامه مأموریت ژنرالهای پشیمان و ظلم مضاعف به نظام و مردم دست بردارند اما دیده میشود که همچنان بر ادامه راه مصرند . گاهی محاکمه رییس جمهور منتخب را مطرح میکنند و گاه مجریان انتخابات را معارض مردم یا بخشی از مردم معرفی میکنند و گاه به بهانه نصیحت به سران فتنه گر با آنان نامه نگاری میکنند و ضمناً در مخدوش بودن انتخابات با آنان همراهی میکنند. به نظر میرسد این عزیزان دچار همان توهمی شدهاند که سران فتنه گرفتار شدهاند چون می بینند عدهای برای آنان کف می زنند و از آنان به عنوان قهرمان آزادیخواهی و استقلال طلبی یاد میکنند . در این شرایط به نظر میرسد براساس نصح اسلامی برای حفظ این عزیزان و خروج آنان از توهم، کسانی که احتمال تأثیر میدهند باید به وظیفه خود عمل کنند.
از ولایت فقه تا ولایت فقیه
حضرت استاد جوادی آملی چند سال قبل در درس خارج خود بحثی مطرح کردند با این عنوان که در ولایت فقیه شخصیت حقوقی فقیه ولایت دارد نه شخصیت حقیقی او .از توضیح ایشان در مورد شخصیت حقوقی فقیه معلوم شد که منظور ایشان از شخصیت حقوقی همان فقه است که نتیجه نظر مبارک ایشان منتهی به ولایت فقه به جای ولایت فقیه میشود.
سایت تابناک[1] نیز مطلبی از استاد محترم جناب آقای هادوی نقل کرده بود که همین نظر را تقویت میکرد و تصریح داشت که ولایت ائمه اطهار و ولایت فقیه طولی است.
ضمن احترام به نظرات اساتید معظم به نظر میرسد آنچه این عزیزان میگویند ولایت فقه است نه ولایت فقیه. توضیح مطلب در مورد مصداق به این صورت است که حضرت امام قدس سره یک شخصیت حقیقی دارد که همان روحالله فرزند مصطفی است امام با این شخصیت حقیقی اگر ولایتی داشته باشد همان ولایت است که دیگر افراد حقیقی دارند مثل ولایت بر فرزندان. اما شخصیت حقوقی امام ان است که ایشان فقیهی از فقهای آل محمد هستند که ولایت در زمان غیبت در ایشان متعین شده و به اعتبار این شخصیت حقیقی ولایت براموری دارند که امام معصوم بر آن امور ولایت دارد از جمله بر خود فقه . بر این اساس ولایت فقیه بر فقه هم ولایت دارد در صورتی که بر مبنای آن عزیزان فقه بر فقیه ولایت دارد .
نکته دیگری که تا حدود زیادی به این مبنا ارتباط دارد طولی بودن ولایت است. آنچه این بزرگواران میگویند حد اقل با صریح نظر حضرت امام قدس سره منافات دارد . این مطب را حضرت امام در نامه معروف به مقام معظم رهبری به روشنی توضیح دادند که عین مطلب ایشان چنین است:
"تعبیر به آن که این جانب گفته ام «حکومت درچهارچوب احکام الهی دارای اختیار است» به کلی برخلاف گفته های اینجانب است. اگر اختیارات حکومت در چهارچوب احکام فرعیه الهیه است باید عرض حکومت الهیه و ولایت مطلقه مفوضه به نبی اکرم (ص)یک پدیده بی معنا و محتوا باشد."
[1] - سایت مذکور در ادامه روش ضد ولایی که دارد برای مطلب استاد تیتر ولایت علیه ولایت را انتخاب کرده بود که هیچ ارتباطی با محتوای آن نداشت
ماه شعبان، ماه شادی اهل بیت، ماه بشارت منجی مبارک باد
اى صبا با خبر مقدم یار آمده ای خیر مقدم که نسیم تو روان بدن است
همره باد صبا نافه مشک ختن است
یا نسیم چمن و بوى گل و یاسمن است
دیده دل شده روشن مگر اى باد صبا
همرهت پیرهن یوسف گلپیرهن است
شده شام دل آشفته غمگین خوشبوى
مگر از طرف یمن بوى اویس قرن است
یا مسیحا نفسى میرسد از عالم غیب
که دل مرده دلان تازه تر از نسترن است
نفخه اى مى وزد از عالم لاهوت بلى
نه نسیم چمن است و نه ز طرف یمن است
اى صبا با خبر مقدم یار آمده ای
خیر مقدم که نسیم تو روان بدن است
گر از آن سرو چمان نیست ترا تازه بیان
صفحه روى زمین بهر چه صحن چمن است
عرصه دهر پر از نغمه یا بشرى شد
خبر ار هست از آنغبغب و چاه ذقن است
و هم پنداشت که دارد نفس باد صبا
شرح آن نقطه موهوم که نامش دهن است
گر ندارد خبرى زان لب لعل شکرین
طوطى طبع من ، از چیست که شکر شکن است
ورنه حرفیست از آن خسرو شیرین دهنان
بلبل نطق من از چیست که شیرین سخن است
به بهانه انتخابات و حمایت از بهائیت در کنار بهره گیری از مراجع عظام، ایثار گران و سایر ریاکاریها و حقهبازیها
صوفی نهاد دام و سر حقه باز کرد مکر با فلک حقه باز کرد
بازی چرخ بشکندش بیضه در کلاه زیرا که عرض شعبده با اهل راز کرد
ساقی بیا که شاهد رعنای صوفیان دیگر به جلوه آمد و آغاز ناز کرد
این مطرب از کجاست که ساز عراق ساخت و آهنگ بازگشت به راه حجاز کرد
ای دل بیا که ما به پناه خدا رویم زان چه آستین کوته و دست دراز کرد
صنعت مکن که هر که محبت نه راست باخت عشقش به روی دل در معنی فراز کرد
فردا که پیشگاه حقیقت شود پدید شرمنده ره روی که عمل بر مجاز کرد
ای کبک خوش خرام کجا میروی بایست غره مشو که گربه زاهد نماز کرد
حافظ مکن ملامت رندان که در ازل ما را خدا ز زهد ریا بینیاز کرد
طلوع سی باره فجر انقلاب اسلامی بر همه روشن ضمیران دل آگاه مبارک باد
مثنوی عاشقان
بیا عاشقی را رعایت کنیم
ز یاران عاشق حکایت کنیم
از آن ها که خونین سفر کرده اند
سفر بر مدار خطر کرده اند
از آن ها که خورشید فریادشان
دمید از گلوی سحر زادشان
غبار تغافل ز جانها زدود
هشیواری عشقبازان فزود
عزای کهنسال را عید کرد
شب تیره را غرق خورشید کرد
حکایت کنیم از تباری شگفت
که کوبید درهم، حصاری شگفت
از آن ها که پیمانه «لا» زدند
دل عاشقی را به دریا زدند
ببین خانقاه شهیدان عشق
صف عارفان غزلخوان عشق
چه جانانه چرخ جنون می زنند
دف عشق با دست خون می زنند
سر عارفان سرفشان دیدشان
که از خون دل خرقه بخشیدشان
به رقصی که بی پا و سر می کنند
چنین نغمه عشق سر می کنند:
«هلا منکر جان و جانان ما
بزن زخم انکار بر جان ما
اگر دشنه آذین کنی گرده مان
نبینی تو هرگز دل آزرده مان
بزن زخم، این مرهم عاشق است
که بی زخم مردن غم عاشق است
بیار آتش کینه نمرود وار
خلیلیم! ما را به آتش سپار
که پروانه برد با دو بال حریق»
در این عرصه با یار بودن خوش است
به رسم شهیدان سرودن خوش است
بیا در خدا خویش را گم کنیم
به رسم شهیدان تکلم کنیم
مگو سوخت جان من از فرط عشق
خموشی است هان! اولین شرط عشق
بیا اولین شرط را تن دهیم
بیا تن به از خود گذشتن دهیم
ببین لاله هایی که در باغ ماست
خموشند و فریادشان تا خداست
چو فریاد با حلق جان می کشند
تن از خاک تا لامکان می کشند
سزد عاشقان را در این روزگار
سکوتی از این گونه فریادوار
بیا با گل لاله بیعت کنیم
که آلاله ها را حمایت کنیم
حمایت ز گل ها گل افشاندن است
همآواز با باغبان خواندن است
شادروان حسینی
یا حسین
گــفـت ای گــروه هـرکـه نـدارد هـوای مـا
سر گیرد و برون رود از کربلای ما
ناداده تـن بـه خـواری و نـاکـرده ترک سـر
نـتـوان نهاد پا به خلوتسـرای ما
تا دست و رو نشست به خون، مینیافت کس
راه طـواف بـر حـرم کـبریـای مـا
هـمـراز بـزم مـا نـبـونـد طـالـبـان جــاه
بیگانه بـاید از دو جـهان آشنای ما
بـرگـردد آن کـه بـا هـوسِ کـشـور آمــده
سـرنـاورد به افـسر شاهی گدای ما
مـا را هـوای سلـطـنـت مُـلْکِ دیـگر اسـت
کاین عرصه نیست در خور فرِّهُمای ما
یزدانِ ذوالجـلال، بـه خـلوت سـرای قـدس
آراسته اسـت بـزم ضـیافت برای ما
حجتالاسلام نیّر تبریزی
حلول ماه محرم تسلیت باد
موکب شاه فلک فر در زمین نینوا چون فرود آمد تجلى الله فى وادى طوى
تا که خرگاه امامت شد در آنجا استوار آسمان زد کوس الرحمن على العرش استوى
گر چه شد ملک عراق از مقدمش رشک حجاز لیک ز آهنگ حسینى شد پر از شور و نوا
کای دریغا این سلیمان را بساط سلطنت میرود بر باد و کام اهرمن گردد روا
کعبه اسلام را اینجا شود ارکان خراب قبله توحید را از هم فرو ریزد قوا
رایت گردون دون در این زمین گردد نگون چون بیفتد از کف ماه بنى هاشم لوا
باز خواهد شد نمایان صورت شق القمر باز خواهد شد هویدا معنى نجم هوى
سروها در این چمن از بیخ و بن گردد قلم شاخهاى گل در این گلزار، بى برگ و نوا
خاک این وادى بیامیزد بسى با خون پاک تا که گردد خاک پاکش دردمندان را دوا
در کنار آب ، مهمان جان سپارد تشنه لب آنچنان کز دود آهش تیره گون گردد هوا
خون روان گردد چو نیل از چشمه چشم فرات از فغان کودکان تشنه کام نینوا
کاروان غم رود منزل بمنزل تا شام صبح روى شاه روى نى دلیل و پیشوا
بر سر نى سرپرست بانوان خود بود ماه روى شاه چون خورشید خط استوا
زیر زنجیر ستم سر حلقه اهل کرم دستگیر خصم گردد و دست گیرما سوا