یا حسین
گــفـت ای گــروه هـرکـه نـدارد هـوای مـا
سر گیرد و برون رود از کربلای ما
ناداده تـن بـه خـواری و نـاکـرده ترک سـر
نـتـوان نهاد پا به خلوتسـرای ما
تا دست و رو نشست به خون، مینیافت کس
راه طـواف بـر حـرم کـبریـای مـا
هـمـراز بـزم مـا نـبـونـد طـالـبـان جــاه
بیگانه بـاید از دو جـهان آشنای ما
بـرگـردد آن کـه بـا هـوسِ کـشـور آمــده
سـرنـاورد به افـسر شاهی گدای ما
مـا را هـوای سلـطـنـت مُـلْکِ دیـگر اسـت
کاین عرصه نیست در خور فرِّهُمای ما
یزدانِ ذوالجـلال، بـه خـلوت سـرای قـدس
آراسته اسـت بـزم ضـیافت برای ما
حجتالاسلام نیّر تبریزی