سفارش تبلیغ
صبا ویژن
توکّل، دژ حکمت است . [امام علی علیه السلام]
مدیریت اسلامی
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» خانه زاد خدا

تا زمین قدم برداشت ، آسمان نوشت علی

آسمان که برپا شد ، کهکشان نوشت علی

کهکشان که پیدا شد ، یک جهان نوشت علی

این جهان که معنا شد ، بیکران نوشت علی

بیکرانه‌ها پر شد ، لامکان نوشت علی

با هرآنچه که میشد ، با همان نوشت علی

با قلم نوشت علی ، با زبان نوشت علی

و سپس هر آنچه داشت ، در توان نوشت علی

روی صورت انسان ، روی جان نوشت علی

با غبار او روی ، چشممان نوشت علی 

آنقدر نوشت از او ، تا جهان پر از او شد

تا که دست حق رو شد ، ذکر عاشقان هو شد

پس دو مرتبه روی ، صورتم نوشت علی

دوست داشت پس روی ، قسمتم نوشت علی

در رگم که جاری شد ، غیرتم نوشت علی

پا شدم زمین خوردم ، همتم نوشت علی

تا کمی ضعیف شدم ، قوتم نوشت علی

آمدم ذلیل شوم ، عزتم نوشت علی

پس خدا خودش روی ، قیمتم نوشت علی

روی بیرق سبزِ ، هیئتم نوشت علی

پیش دشمنان روی ، هیبتم نوشت علی

آنقدر نوشت علی ، روی سرنوشت من

تا فقط علی باشد ،‌ خانه بهشت من

روز اول خلقت ، با علی حساب شدم

در قنوت او بودم ، تا که مستجاب شدم

زیر پای او ماندم ، تا غبار ناب شدم

بر سرم چنان تابید ، تا که آفتاب شدم

آنقدر که او تابید ، از خجالت آب شدم

در غدیر چشمانش ،‌ من هم انتخاب شدم

آنقدر نگاهم کرد ، تا که من خراب شدم

زیر جوشش چشمش ، ماندم و شراب شدم

مِی شدم پیاله شدم ، مست بوتراب شدم

هی علی علی گفتم ، در علی مذاب شدم



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » هادی توکلی ( چهارشنبه 99/12/6 :: ساعت 5:45 عصر )
»» میلاد کوثر

میلاد کوثر  رسول و فرزند برومندش مبارک

مادر

بهار، سفره ی سبزیست از سیادت تو
شب تولّد هستی‌ست یا ولادت تو؟

تو سرّ مخفی لولاکی و جهان گم بود
اگر نبود گل‌افشانی ولادت تو

شهود، شمّه‌ای از ربّنای شعله‌ورت
حضور، گوشه‌ای از خلوت عبادت تو

تو نورِ نورٌ علی نوری، ای تمامت نور!
کدام ذرّه ندارد سرِ ارادت تو؟...

پُر از جمال و جلالِ جمادی و رجبم
شب ولادت مولاست یا ولادت تو؟!

فرزند

پیش از تو آب معنی دریا شدن نداشت
شب مانده بود و جرأت فردا شدن نداشت
بسیار بود رود در آن برزخ کبود
اما دریغ، زَهره‌ی دریا شدن نداشت
در آن کویر سوخته، آن خاک بی بهار
حتی علف اجازه‌ی زیبا شدن نداشت
گم بود در عمیق زمین شانه‌ی بهار
بی‌تو ولی زمینه‌ی پیدا شدن نداشت
دل ها اگر چه صاف، ولی از هراس سنگ
آیینه بود و میل تماشا شدن نداشت
چون عقده‌ای به بغض فرو بود حرف عشق
این عقده تا همیشه سر وا شدن نداشت



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » هادی توکلی ( سه شنبه 99/11/14 :: ساعت 5:16 عصر )
»» دهه فجر99

سپیده فجرانقلاب طلیعه دولت یا رمبارک برانقلابی دار بردوش

سلام بر همه الا به انقلاب فروش

تمام تیمچه ها پر شد از نقاب فروش
زمانه ای ست که حلاج شد طناب فروش

شهیدتر ز شهیدان بی کفن ، شاعر
غریب تر ز نویسنده ها، کتاب فروش

الا شما که به ییلاق خورد و خواب شدید
هماره اجر شما باد با کباب فروش

حراج عشق ببین در دکان سمساران
قمار عقل نگر در سرای قاب فروش

خروس ها همه چون مرغ کرچ خوابیدند
حکیمکان زمان اند قرص خواب فروش

نمانده  حجب و حیایی،  همین مان کم بود
همین که فاحشه ی شهر شد حجاب فروش

مده زمام دل خود به دست پیر هوی
مرو به کوی هوس پیشه ی خراب فروش

پی کدام عقوبت گناهکار شدیم
سیاه نامه تر از واعظ ثواب فروش

دریغ نغمه ی آرامشی به ما نرسید
که مطربان همه تلخ اند و اضطراب فروش

من از قبیله ی عباس های تشنه لبم
تو از تبار همین گزمگان آب فروش

بگو بلند شود موج غیرت دریا
چنان که باز شود مشت هر حباب فروش

زمانه ای ست که گل پوست می کنند اینجا
خوشا به ذوق تماشاگر گلاب فروش

سلام بر همه الا  به قلب مغلوبان
سلام بر همه الا به انقلاب فروش

شما که خون دل خلق را پیاله شدید
شرور شهر شمایید یا شراب فروش؟
  علیرضا قزوه



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » هادی توکلی ( سه شنبه 99/11/14 :: ساعت 4:15 عصر )
»» یا زهرا

شب را خدا ز شرم نگاه تو آفرید
خورشید را ز شعله ی آه تو آفرید

شمسی تر از نگاه تو منظومه ای نبود
صد کهکشان ز ابر نگاه تو آفرید

آه ای شهیده ای که شهادت سپاه توست
جان را خدا شهید سپاه تو آفرید

هر جا که نور بود به گرد تو چرخ زد
ما را چو گرد بر سر راه تو آفرید

ای پشتوانه ی دو جهان ، عشق را خدا

با جلوه وجلالت و جاه تو آفرید

تقوای محض ، عصمت خالص ، گل خدا!
آخر چگونه شعر کنم قصه ی تو را؟

تو آمدی و زن به جمال خدا رسید
انسان دردمند به درک دعا رسید

تو آمدی و مهر و وفا آفریده شد
تو آمدی و نوبت عشق و حیا رسید

هاجر هر آن چه هروله کرد از پی تو کرد
آخر به حاجت تو به سعی صفا رسید

احمد (ص)اگر به عرش فرا رفت با تو رفت
مولا اگر رسید به حق با شما رسید

داغ پدر ،سکوت علی (ع)، غربت حسن (ع)
شعری شد و به حنجره ی کربلا رسید

در تل زینبیه غروبت طلوع کرد
با داغ تو قیامت زینب (س) فرا رسید

با محتشم به ساحل عمان رسید اشک
داغ تو بود بار امانت به ما رسید

تسبیح توست رشته ی تعقیب واجبات
قد قامت الصلاتی و حی علی الصلات



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » هادی توکلی ( جمعه 99/10/26 :: ساعت 1:0 عصر )
»» رمضان المبارک

ماه رمضان آمد ای یار قمر سیما

بر بند سر سفره بگشای ره بالا

ای یاوه هر جایی، وقتست که باز آیی

 بنگر سوی حلوایی تا کی طلبی حلوا...

مرغت ز خور و هیضه، مانده‏ست درین بیضه

بیرون شو از این بیضه تا باز شود پرها

بر یاد لب دلبر خشکست لب مهتر

خوش با شکم خالی می‏نالد چون سرنا

خالی شو و خالی به لب بر لب نایی نه

چون نی زدمش پر شو و آنگه شکر می‏خا...

گر تو به زیان کردی آخر چه زیان کردی

کو سفره نان افزا کو دلبر جان افزا

از درد به صاف آییم و زصاف به قاف آییم

کز قاف صیام ای جان، عصفور شود عنقا

صفرای صیام ار چه، سودای سفر افزاید

لیکن ز چنین سودا یابند ید بیضا

هر سال نه جوها را می‏پاک کند از گل

تا آب روان گردد تا کشت‏شود خضرا

بر جوی کنان تو هم، ایثار کن این نان را

تا آب حیات آید تا زنده شود اجزا...

بستیم در دوزخ یعنی طمع خوردن

بگشای در جنت ‏یعنی که دل روشن

بس خدمت‏خر کردی بس کاه و جوش بردی

در خدمت عیسی هم باید مددی کردن

تا سفره و نان بینی کی جان و جهان بینی

رو جان و جهان را جو، ای جان و جهان من

اینها همه رفت ای جان بنگر سوی محتاجان

بی برگ شدیم آخر چون گل ز دی و بهمن

سیریم ازین خرمن، زین گندم و زین ارزن

بی سنبله و میزان، ای ماه تو کن خرمن



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » هادی توکلی ( پنج شنبه 99/2/4 :: ساعت 5:6 عصر )
»» اربعین

ما را که غیر داغ غمت برجبین نبود

نگذشت لحظه‏ یی که دل ما غمین نبود

هرچند آسمان به صبوری چو ما ندید

ما را غمی نبود که اندر کمین نبود

راهی اگر نداشت به آزادی و امید

رنج اسارت، این همه شورآفرین نبود

ای آفتاب محمل زینب کسی چو من

از خرمن زیارت تو خوشه چین نبود

تقدیر با سر تو مرا همسفر نمود

در این سفر، مقدّر من غیر ازین نبود

گر از نگاه گرم تو آتش نمی ‏گرفت

در شام و کوفه، خطبه من آتشین نبود

در حیرتم که بی تو چرا زنده‏ ام

عهدی که با تو بستم از اول، چنین نبود

ده روزه فراق تو عمری به ما گذشت

 

یک عمر بود هجر تو، یک اربعین نبود



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » هادی توکلی ( پنج شنبه 94/9/12 :: ساعت 3:19 عصر )
»» رمضان

ماه رمضان آمد ای یار قمر سیما

بر بند سر سفره بگشای ره بالا

ای یاوه هر جایی، وقتست که باز آیی

 بنگر سوی حلوایی تا کی طلبی حلوا...

مرغت ز خور و هیضه، مانده‏ست درین بیضه

بیرون شو از این بیضه تا باز شود پرها

بر یاد لب دلبر خشکست لب مهتر

خوش با شکم خالی می‏نالد چون سرنا

خالی شو و خالی به لب بر لب نایی نه

چون نی زدمش پر شو و آنگه شکر می‏خا...

گر تو به زیان کردی آخر چه زیان کردی

کو سفره نان افزا کو دلبر جان افزا

از درد به صاف آییم و زصاف به قاف آییم

کز قاف صیام ای جان، عصفور شود عنقا

صفرای صیام ار چه، سودای سفر افزاید

لیکن ز چنین سودا یابند ید بیضا

هر سال نه جوها را می‏پاک کند از گل

تا آب روان گردد تا کشت‏شود خضرا

بر جوی کنان تو هم، ایثار کن این نان را

تا آب حیات آید تا زنده شود اجزا...

بستیم در دوزخ یعنی طمع خوردن

بگشای در جنت ‏یعنی که دل روشن

بس خدمت‏ خر کردی بس کاه و جوش بردی

در خدمت عیسی هم باید مددی کردن

تا سفره و نان بینی کی جان و جهان بینی

رو جان و جهان را جو، ای جان و جهان من

اینها همه رفت ای جان بنگر سوی محتاجان

بی برگ شدیم آخر چون گل ز دی و بهمن

سیریم ازین خرمن، زین گندم و زین ارزن

بی سنبله و میزان، ای ماه تو کن خرمن

 

 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » هادی توکلی ( سه شنبه 94/4/2 :: ساعت 5:51 عصر )
»» رمضان المبارک

ماه رمضان آمد ای یار قمر سیما

بر بند سر سفره بگشای ره بالا

ای یاوه هر جایی، وقتست که باز آیی

 بنگر سوی حلوایی تا کی طلبی حلوا...

مرغت ز خور و هیضه، مانده‏ست درین بیضه

بیرون شو از این بیضه تا باز شود پرها

بر یاد لب دلبر خشکست لب مهتر

خوش با شکم خالی می‏نالد چون سرنا

خالی شو و خالی به لب بر لب نایی نه

چون نی زدمش پر شو و آنگه شکر می‏خا...

گر تو به زیان کردی آخر چه زیان کردی

کو سفره نان افزا کو دلبر جان افزا

از درد به صاف آییم و زصاف به قاف آییم

کز قاف صیام ای جان، عصفور شود عنقا

صفرای صیام ار چه، سودای سفر افزاید

لیکن ز چنین سودا یابند ید بیضا

هر سال نه جوها را می‏پاک کند از گل

تا آب روان گردد تا کشت‏شود خضرا

بر جوی کنان تو هم، ایثار کن این نان را

تا آب حیات آید تا زنده شود اجزا...

بستیم در دوزخ یعنی طمع خوردن

بگشای در جنت ‏یعنی که دل روشن

بس خدمت‏خر کردی بس کاه و جوش بردی

در خدمت عیسی هم باید مددی کردن

تا سفره و نان بینی کی جان و جهان بینی

رو جان و جهان را جو، ای جان و جهان من

اینها همه رفت ای جان بنگر سوی محتاجان

بی برگ شدیم آخر چون گل ز دی و بهمن

سیریم ازین خرمن، زین گندم و زین ارزن

بی سنبله و میزان، ای ماه تو کن خرمن



 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » هادی توکلی ( سه شنبه 94/4/2 :: ساعت 5:48 عصر )
»» ضیافت الرحمن

ماه رمضان آمد ای یار قمر سیما

بر بند سر سفره بگشای ره بالا

ای یاوه هر جایی، وقتست که باز آیی

 بنگر سوی حلوایی تا کی طلبی حلوا...

مرغت ز خور و هیضه، مانده‏ست درین بیضه

بیرون شو از این بیضه تا باز شود پرها

بر یاد لب دلبر خشکست لب مهتر

خوش با شکم خالی می‏نالد چون سرنا

خالی شو و خالی به لب بر لب نایی نه

چون نی زدمش پر شو و آنگه شکر می‏خا...

گر تو به زیان کردی آخر چه زیان کردی

کو سفره نان افزا کو دلبر جان افزا

از درد به صاف آییم و زصاف به قاف آییم

کز قاف صیام ای جان، عصفور شود عنقا

صفرای صیام ار چه، سودای سفر افزاید

لیکن ز چنین سودا یابند ید بیضا

هر سال نه جوها را می‏پاک کند از گل

تا آب روان گردد تا کشت‏شود خضرا

بر جوی کنان تو هم، ایثار کن این نان را

تا آب حیات آید تا زنده شود اجزا...

بستیم در دوزخ یعنی طمع خوردن

بگشای در جنت ‏یعنی که دل روشن

بس خدمت‏خر کردی بس کاه و جوش بردی

در خدمت عیسی هم باید مددی کردن

تا سفره و نان بینی کی جان و جهان بینی

رو جان و جهان را جو، ای جان و جهان من

اینها همه رفت ای جان بنگر سوی محتاجان

بی برگ شدیم آخر چون گل ز دی و بهمن

سیریم ازین خرمن، زین گندم و زین ارزن

بی سنبله و میزان، ای ماه تو کن خرمن



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » هادی توکلی ( شنبه 93/4/7 :: ساعت 4:42 عصر )
»» دهه فجر 92

سپیده فجرانقلاب طلیعه دولت یا رمبارک برانقلابی دار بردوش

سلام بر همه الا به انقلاب فروش

تمام تیمچه ها پر شد از نقاب فروش
زمانه ای ست که حلاج شد طناب فروش

شهیدتر ز شهیدان بی کفن ، شاعر
غریب تر ز نویسنده ها، کتاب فروش

الا شما که به ییلاق خورد و خواب شدید
هماره اجر شما باد با کباب فروش

حراج عشق ببین در دکان سمساران
قمار عقل نگر در سرای قاب فروش

خروس ها همه چون مرغ کرچ خوابیدند
حکیمکان زمان اند قرص خواب فروش

نمانده  حجب و حیایی،  همین مان کم بود
همین که فاحشه ی شهر شد حجاب فروش

مده زمام دل خود به دست پیر هوی
مرو به کوی هوس پیشه ی خراب فروش

پی کدام عقوبت گناهکار شدیم
سیاه نامه تر از واعظ ثواب فروش

دریغ نغمه ی آرامشی به ما نرسید
که مطربان همه تلخ اند و اضطراب فروش

من از قبیله ی عباس های تشنه لبم
تو از تبار همین گزمگان آب فروش

بگو بلند شود موج غیرت دریا
چنان که باز شود مشت هر حباب فروش

زمانه ای ست که گل پوست می کنند اینجا
خوشا به ذوق تماشاگر گلاب فروش

سلام بر همه الا  بهقلب مغلوبان
سلام بر همه الا به انقلاب فروش

شما که خون دل خلق را پیاله شدید
شرور شهر شمایید یا شراب فروش؟
  علیرضا قزوه



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » هادی توکلی ( دوشنبه 92/11/14 :: ساعت 3:44 عصر )
   1   2   3   4      >
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

جمهوری دیگر
پادوها
نوشین معراجی
سید حسن
پرستوی احمدی نژاد
قوامون
قوامون
سرمایه معنوی
سرمایه معنوی
رهبری رحیمانه
[عناوین آرشیوشده]