سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و بر پلیدیى که در پارگین بود گذشت و فرمود : ] این چیزى است که بخیلان در آن بخل مى‏ورزیدند . [ و در روایت دیگرى است که فرمود : ] این چیزى است که دیروز بر سر آن همچشمى مى‏کردید . [نهج البلاغه]
مدیریت اسلامی
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» غدیرغدیر

عید سعید غدیر خم مبارک باد

باده بده ساقیا ولى زخم غدیر     چنک بزن مطربا ولى به یاد امیر

بلبل نطقم چنان قافیه پرداز شد       که زهره در آسمان به نغمه دمساز شد      

محیط کون و مکان دائره ساز شد        سرور روحانیان هو العلى الکبیر

نسیم رحمت وزید دهر کهن شد جوان    نهال حکمت دمید پرزگل ارغوان

مسند حشمت رسید به خسرو خسروان    حجاب ظلمت درید ز آفتاب منیر

وادى خم غدیر منطقه نور شد         یا ز کف عقل پیر تجلى طور شد

یاکه بیانى خطیر ز سر مستور شد     یا شده در یک سریر قران شاه و وزیر

شاهد بزم ازل شمع دل جمع شد     تا افق لم یزل روشن از آن شمع شد

ظلمت دیو و دغل ز پرتوش قمع شد    چه شاه کیوان محل شد به فراز سریر

چون به سر دست شاه شیر خدا شد بلند    به تارک مهر و ماه ظل عنایت فکند

به شوکت فر و جاه به طالعى ارجمند شاه ولایت پناه به امر حق شد امیر

مژده‏که شد میر عشق وزیرعقل نخست به همت پیر عشق اساس وحدت درست

به آب شمشیرعشق‏نقش دوئیت بشست به زیر زنجیر عشق شیر فلک شد اسیر

فاتح اقلیم جود به جاى خاتم نشست      یا به سپهر وجود نیر اعظم نشست

یا به محیط شهود مرکز عالم نشست   روى حسود عنود سیاه شد همچو قیر

صاحب دیوان عشق عرش خلافت گرفت   مسند ایوان عشق زیب و شرافت گرفت

گلشن خندان عشق حسن و لطافت گرفت   نغمه دستان عشق رفت به وج اثیر

جلوه به صدناز کرد لیلى حسن قدم     پرده زرخ باز کرد بدر منیر ظلم

نغمه گرى ساز کرد معدن کل حکم           یا سخن آغاز کرد عن اللطیف الخبیر

 

 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » هادی توکلی ( چهارشنبه 87/9/20 :: ساعت 9:42 صبح )
»» یا جواد الائمه ادرکنی

 شهادت مظلومانه جواد آل محمد صلوات الله علیهم تسلیت باد

بزرگ مظهر یکتا، جواد آل محمد(ص)       ولی حی توانا، جواد آل محمد(ص)

سلیل سید بطحا جواد آل محمد (ص)    کلید هر چه معمّا، جواد آل محمد(ص)

شهید کینه ی اعدا جواد آل محمد (ص)

عزیز موسی جعفر، نهم وصی پیمبر       دلیل و هادی انسان، ولی خالق داور

نهال باغ رضا، نور چشم ساقی کوثر     شفیع امّت خیر البشر به عرصه ی محشر

امیر ملک توّلا، جواد آل محمد (ص)

چو پا به مجلس مأمون نهاد سید اعظم      به احتجاج بر آن فروغ دیده ی خاتم

شدند مات فقیه و حکیم و عالم اعلم        به عجز خویشتن اقرار کرد زاده ی اکثم

چو کرد لب به سخن جواد آل محمد (ص)

پس از ثنای خداوندگار قادر بیچون        امیر ملک سخن با کلام دلکش موزون

نمود مجلسیان را تمام واله و مفتون   گشود لب به مدیحش در آن مناظره مأمون

که هست بر همه مولا جواد آل محمد (ص)

کسی که خصم به امر ولایتش کند اقرار      چراغ راه هدایت وصی احمد مختار

مغیث امّت و مفتاح کنز و عالم اسرار  چشید شهد شهادت سپرده ره سوی دلدار

سرور سینه ی زهرا جواد آل محمد (ص)

کسی که هست فلک بنده ی علوّ مقامش   مهی که زیور مهر و مه است پرتو نامش

فغان که همسر غدّار شوم زشت مرامش   به جای شهد محبت شرنگ ریخت به کامش

شهید کینه ی اعدا جواد آل محمد (ص)

دریغ و درد که در مطلع بهار جوانی      نهال عمر وی افسرد از سموم خزانی

به سوگ آن گهر بحر علم و کنز معانی    نشسته عالم و مردانی اش به مرثیه خوانی

که دیده بست ز دنیا جواد آل محمد (ص)

«محمد علی مردانی»



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » هادی توکلی ( یکشنبه 86/9/18 :: ساعت 1:35 عصر )
»» کریمه اهلبیت

میلاد مسعود کریمه اهلبیت مبارک باد
دو نور

اى ازلیت به تربت تو مخمّر
آیت رحمت زجلوه توهویدا
جودت هم بسترا،به فیض مقدس
پرده کشدگرکه عصمت توبه اجسام
جلوه توایزدى رامجلى
گویم واجب ترا،نه آنت رتبت
ممکن اندر لباس واجب پیدا
ممکن امّاچه ممکن ،علّت امکان
ممکن امّایگانه واسطه فیض
ممکن امّانمودهستى ازوى
وین نه عجب زآنکه نوراوست ززهرا
نورخدادرسول اکرم پیدا
وز وى تابان شده به حضرت زهرا
این است آن نورکزمشیّت کن ،کرد
این است آن نورکزتجلّى قدرت
شیطان عالم شدى اگرکه بدین نور
آبروى ممکنات جمله ازاین نور
جلوه این خودعرض نمودعرض را
عیسى مریم به پیشگاهش دربان
این یک چون دیده بان فراشده بردار
یاکه دوطفلنددرحریم جلالش
این یک انجیل رانمایدازحفظ
گرکه نگفتى امام هستم برخلق
فاش بگفتم که این رسول خداى است
دخترجزفاطمه نیابداین سان
دخترچون این دوازمشیمه قدرت
آن یک امواج علم راشده مبدا
این یک ازخطابش مجلى
این یک برفرق انبیاشده تارک
این یک درعالم جلالت کعبه
لم یلدبسته لب وگرنه بگفتم
این یک کون ومکانش بسنه به مقنع
چادرآن یک حجاب عصمت ایزد
آن یک برملک لایزالى تارک
تابشى ازلطف آن بهشت مخلّد
قطره اى ازجودآن بحارسماوى
آن یک خاک مدینه کرده مزیّن
خاک قم این کرده ازشرافت جنّت
عرصه قم غیرت بهشت برین است
زیبداگرخاک قم به عرش کندفخر
خاکى عجب خاک ،آبروى خلایق
گرکه شنیدندى این قصیده«هندى»
آن یک طوطى صفت همى نسرودى
وین یک قمرى نمط هماره نگفتى

 

وى ابدیّت به طلعت تومقرّر
رایت قدرت درآستین تومضمر
لطف هم بالشا،به صدرمصدّر
عالم اجسام گردد،عالم دیگر
عصمت توسرمختفى رامظهر
خوانم ممکن ترا،ممکن برتر
واجبى اندر رداى امکان مظهر
واجب،امّاشعاع خالق اکبر
فیض به مهتررسدوزآن پس کهتر
ممکن امّازممکنات فزون تر
نوروى ازحیدراست واوزپیمبر
کردتجلّى زوى به حیدرصفدر
اینک ظاهرز دخت موسى جعفر
عالم،آن کاودرعالم است منّور
دادبه دوشیزگان هستى زیور
ناگفتى،آدم زخاک هست ومن آذر
گرنبدى ،باطل آمدندسراسر
ظلّش بخشود،جوهرّیت جوهر
موسى عمران به باگاهش چاکر
وین یک چون قاپقان معطّى بردر
ازپى تکمیل نفس آمده مضطر
وآن یک تورات رابخواندازبر
موسى جعفر،ولىّ حضرت داور
معجزه اش مى بودهمانادختر
صلب پدرراوهم مشیمه مادر
نامدونایددگرهماره مقدّر
وین یک افواج حلم راشده مصدر
وین یک معدوم ازعقابش مستر
وین یک اندرسراولیارامغفر
وین یک درملک کبریائى مشعر
دخت خداینداین دونورمطهّر
وین یک ملک جهانش بسته به معجر
معجراین یک نقاب عفّت داور
این یک برعرش کبریائى افسر
سایه اى ازقهر این جحیم مقعّر
رشحه اى ازفیض این ذخایراغبر
صفحه قم رانموده این یک انور
آب مدینه نموده آن یک کوثر
بلکه بهشتش یساولى است برابر
شایدگرلوح رابیایدهمسر
ملجأبرمسلم وپناه به کافر
شاعرشیراز و آن ادیب سخنور
اى به جلالت زآفرینش برتر
اى که جهان ازرخ توگشته منوّر

امام خمینی قدس سره

 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » هادی توکلی ( یکشنبه 86/8/20 :: ساعت 1:36 عصر )
»» صادق آل محمد صلوات الله علیهم

  

ز هر طرف به کمان تیر غم زمانه گرفت

 

دل مرا که بسی بود خون، نشانه گرفت

 

چو جد خویش علی سالها به خانه نشاند

 

ز دیده ام همه شب اشک دانه دانه گرفت

 

هنوز خانه زهرا نرفته بود زیاد

 

که آتش از درو دیوار من زبانه گرفت

 

سپاه کفر به کاشانه ام حجوم آورد

 

مرا بزمزمه و ناله شبانه گرفت

 

زباغ فاطمه صیاد، مرغ سوخته را

 

دل شب آمد و در کنج آشیانه گرفت

 

سر برهنه و پای پیاده برد مرا

 

پی اذیت من بارها بهانه گرفت

 

هنوز خستگی راه بود در بدنم

 

که خصم تیغ به قتلم در آن میانه گرفت

 

هزار شکرکه زهر جفا نجاتم داد

 

مرا بموج غم از مردم زمانه گرفت

 

چه خوب اجر رسالت گرفت آل رسول

 

که گه بزهر جفا گه به تازیانه گرفت

 

گرفت تاسمت نوکری زما«میثم»

 

مقام سروری و جاودانه گرفت

 

غلامرضا سازگار



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » هادی توکلی ( دوشنبه 86/8/14 :: ساعت 4:0 عصر )
»» زینب سلام الله علیها

     میلاد مسعود عالمه غیر معلمه، عارفه مجاهده، صابره محتسبه، حضرت زینب کبری علیها السلام مبارک باد

مستوره پاک پرده شب
ای پرده کائنات ، زینب
ای جوهر مردی زنانه
مردی ز تو یافت پشتوانه
ای چادر عفت تو لولاک

از شرم تو شرم را جگر چا
ک
یک دشت ، شقایق بهشتی

بر سینه ز داغ درد، کشتی
ای بذر غم و شکوفه درد
بر دشت عقیق
خون ، گل زرد
افراشته باد قامت غم
تا قامت زینب است پرچم
از پشت علی حسین دیگر
آنکه علی است زیر معجر
چشمان علی ست در نگاهش
توفان خداست ابر آهش
در بیشه سرخ غم نوردی
سرمشق کمال شیرمردی
آن لحظه داغ پرفروزش
آن لحظه درد و عشق و سوزش
آن لحظه رفتن برادر
آندم که تپید عرش اکبر
آن لحظه واپسین رفتن
در سینه دشت تفته خفتن
ان لحظه دوری و جدایی
آن “آن “ اراده خدایی

چشمان علی ز پشت معجر
افتاد به دیدگان حیدر
خورشید ستاده بود بی تاب
وآن دیده ماه غرقه آب
یک بیشه نگاه شیر ماده
افتاده به قامت اراده
این سوی ، غم
ایستاده والا
آن سوی ، شرف ، بلند بالا
دریای غم ایستاده بی موج
در پیش ستیغ رفعت و اوج
این ، دشت شکیب و غمگساری
آن قله اوج استواری
این ، فاطمه در علی ستاده
وآن ، حیدر فاطمی نژاده
این ، اشک ، حجاب دیدگانش
وآن ، حجب ، غلام و پاسبانش
شمشیر فراق را زمانه
افکند که بگسلد میانه
خورشید شد و شفق بجا ماند
اندوه ، سرود هجر برخواند
این ، ماند که با غمان بسازد
وآن رفت که نرد عشق بازد ..
.

 

 

علی موسوی گرمارودی



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » هادی توکلی ( چهارشنبه 86/3/2 :: ساعت 11:55 صبح )
»» بهار عاشقان

آمد بهار عاشقان ، تا خاکدان بُستان شود
آمد ندای آسمان ، تا مرغ جان پران شود
هم بحر پر گوهر شود، هم شوره چون کوثر شود
هم سنگ لعل کان شود، هم جسم جمله جان شود
گر چشم و جان عاشقان چون ابر توفان بار شد
اما دل اندر ابر تن چون برق ها رخشان شود
دانی چرا چون ابر شد در عشق چشم عاشقان؟
زیرا که آن مه بیشتر در ابرها پنهان شود
ای شاد و خندان ساعتی کان ابرها گرینده شد
یارب خجسته حالتی کان برق ها خندان شود
زان صد هزاران قطره ها یک قطره ناید بر زمین
ور زانکه آید بر زمین، جمله جهان ویران شود
جمله جهان ویران شود وز عشق هر ویرانهٔ
با نوح هم کشتی شود، پس محرم طوفان شود
طوفان اگر ساکن بُدی، گردان نبودی آسمان
زان موج بیرون از جهت، این شش جهت جنبان شود
ای مانده زیر شش جهت، هم غم بخور هم غم مخور
کان دانه ها زیر زمین، یک روز نخلستان شود
از خاک روزی سر کند ، آن بیخ شاخ تر کند
شاخی دو سه گر خشک شد، باقیش آبستان کند
وان خشک چون آتش شود، آتش چو جان هم خوش شود
آن این نباشد این شود، این آن نباشد آن شود
چیزی دهانم را ببست یعنی کنار بام و مست
هر چه تو زان حیران شوی، آن چیز ازو حیران شود

 


نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » هادی توکلی ( یکشنبه 86/1/5 :: ساعت 10:4 صبح )
»» جمال چهره تو

.........

نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » هادی توکلی ( سه شنبه 85/11/24 :: ساعت 4:7 عصر )
<   <<   6      
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

جمهوری دیگر
پادوها
نوشین معراجی
سید حسن
پرستوی احمدی نژاد
قوامون
قوامون
سرمایه معنوی
سرمایه معنوی
رهبری رحیمانه
[عناوین آرشیوشده]