قصه بی شرمهایی که برای پهن کردن بساط رنگ و نیرنگ از روز قدس هم نگذشتند
آن شـغـالى رفت انـدر خم رنگ
اندر آن خم کرد یک ساعت درنگ
پس بـر آمد پوستش رنگین شده
کـه مـنم طـاوس علـیـیـن شـده
پشـم رنگـین رونـق خوش یافته
آفـتـاب آن رنـگهـا بـر تافته
دیدخود را سبز و سرخ و فور و زرد
خویشتن را برشغالان عرضه کرد
جمله گفتند اى شغالک حال چیست
که ترا در سر نشاط ملتویست
از نشاط از ما کرانه کردهاى
این تکبر از کجا آوردهاى
یک شغالى پیش او شد کاى فلان
شید کردى یا شدى از خوش دلان
شید کردى تا بمنبر بر جهى
تا ز لاف این خلق را حسرت دهى
بس بکوشیدى ندیدى گرمیى
پس ز شید آوردهاى بىشرمیى
گرمى آن اولیا و انبیاست
باز بىشرمى پناه هر دغاست
که التفات خلق سوى خود کشند
که خوشیم و از درون بس ناخوشند
ادامه مأموریت ژنرالهای پشیمان کودتای مخملین
مقام معظم رهبری در دیدار با دانشجویان از ظلم عظیمی که بعد از حماسه حضور بی نظیر ملت در انتخابات ریاست جمهوری بر مردم و نظام رفت شکایت کردند و هشدار دادند که در مسایل اخیر مسئله اصلی این ظلم عظیم است و نباید با دامنزدن به حوادث جانبی و خلط مسائل ظلم جدیدی روا داشت. ظاهراً التفات به همین ظلم عظیم ژنرال های کودتای مخلمین را در خلوت زندان دچار وجداندرد کرد و آنان را واداشت که با اعتراف و مصاحبه و عذر تقصیر به پیشگاه رهبری و مردم فداکار شاید گوشهای از ظلمی که روا داشتهاند را جبران کنند. اما متأسفانه همزمان با پخش این اعترافات ناگهان افرادی در لباس دوست قلم به دست گرفتند و به بهانه حمایت از حقوق کسانی که در حوادث جانبی مظلوم واقع شدهاند به کنایه و تصریح حماسه انتخابات را مخدوش و دست اندرکاران آن را متهم کردند. به نظر میرسید بعد از هشدار مقام معظم رهبری این دوستان که ادعای ولایتپذیری دارند به خودآیند و از ادامه مأموریت ژنرالهای پشیمان و ظلم مضاعف به نظام و مردم دست بردارند اما دیده میشود که همچنان بر ادامه راه مصرند . گاهی محاکمه رییس جمهور منتخب را مطرح میکنند و گاه مجریان انتخابات را معارض مردم یا بخشی از مردم معرفی میکنند و گاه به بهانه نصیحت به سران فتنه گر با آنان نامه نگاری میکنند و ضمناً در مخدوش بودن انتخابات با آنان همراهی میکنند. به نظر میرسد این عزیزان دچار همان توهمی شدهاند که سران فتنه گرفتار شدهاند چون می بینند عدهای برای آنان کف می زنند و از آنان به عنوان قهرمان آزادیخواهی و استقلال طلبی یاد میکنند . در این شرایط به نظر میرسد براساس نصح اسلامی برای حفظ این عزیزان و خروج آنان از توهم، کسانی که احتمال تأثیر میدهند باید به وظیفه خود عمل کنند.
از ولایت فقه تا ولایت فقیه
حضرت استاد جوادی آملی چند سال قبل در درس خارج خود بحثی مطرح کردند با این عنوان که در ولایت فقیه شخصیت حقوقی فقیه ولایت دارد نه شخصیت حقیقی او .از توضیح ایشان در مورد شخصیت حقوقی فقیه معلوم شد که منظور ایشان از شخصیت حقوقی همان فقه است که نتیجه نظر مبارک ایشان منتهی به ولایت فقه به جای ولایت فقیه میشود.
سایت تابناک[1] نیز مطلبی از استاد محترم جناب آقای هادوی نقل کرده بود که همین نظر را تقویت میکرد و تصریح داشت که ولایت ائمه اطهار و ولایت فقیه طولی است.
ضمن احترام به نظرات اساتید معظم به نظر میرسد آنچه این عزیزان میگویند ولایت فقه است نه ولایت فقیه. توضیح مطلب در مورد مصداق به این صورت است که حضرت امام قدس سره یک شخصیت حقیقی دارد که همان روحالله فرزند مصطفی است امام با این شخصیت حقیقی اگر ولایتی داشته باشد همان ولایت است که دیگر افراد حقیقی دارند مثل ولایت بر فرزندان. اما شخصیت حقوقی امام ان است که ایشان فقیهی از فقهای آل محمد هستند که ولایت در زمان غیبت در ایشان متعین شده و به اعتبار این شخصیت حقیقی ولایت براموری دارند که امام معصوم بر آن امور ولایت دارد از جمله بر خود فقه . بر این اساس ولایت فقیه بر فقه هم ولایت دارد در صورتی که بر مبنای آن عزیزان فقه بر فقیه ولایت دارد .
نکته دیگری که تا حدود زیادی به این مبنا ارتباط دارد طولی بودن ولایت است. آنچه این بزرگواران میگویند حد اقل با صریح نظر حضرت امام قدس سره منافات دارد . این مطب را حضرت امام در نامه معروف به مقام معظم رهبری به روشنی توضیح دادند که عین مطلب ایشان چنین است:
"تعبیر به آن که این جانب گفته ام «حکومت درچهارچوب احکام الهی دارای اختیار است» به کلی برخلاف گفته های اینجانب است. اگر اختیارات حکومت در چهارچوب احکام فرعیه الهیه است باید عرض حکومت الهیه و ولایت مطلقه مفوضه به نبی اکرم (ص)یک پدیده بی معنا و محتوا باشد."
[1] - سایت مذکور در ادامه روش ضد ولایی که دارد برای مطلب استاد تیتر ولایت علیه ولایت را انتخاب کرده بود که هیچ ارتباطی با محتوای آن نداشت
به بهانه انتخابات و حمایت از بهائیت در کنار بهره گیری از مراجع عظام، ایثار گران و سایر ریاکاریها و حقهبازیها
صوفی نهاد دام و سر حقه باز کرد مکر با فلک حقه باز کرد
بازی چرخ بشکندش بیضه در کلاه زیرا که عرض شعبده با اهل راز کرد
ساقی بیا که شاهد رعنای صوفیان دیگر به جلوه آمد و آغاز ناز کرد
این مطرب از کجاست که ساز عراق ساخت و آهنگ بازگشت به راه حجاز کرد
ای دل بیا که ما به پناه خدا رویم زان چه آستین کوته و دست دراز کرد
صنعت مکن که هر که محبت نه راست باخت عشقش به روی دل در معنی فراز کرد
فردا که پیشگاه حقیقت شود پدید شرمنده ره روی که عمل بر مجاز کرد
ای کبک خوش خرام کجا میروی بایست غره مشو که گربه زاهد نماز کرد
حافظ مکن ملامت رندان که در ازل ما را خدا ز زهد ریا بینیاز کرد
شهادت مظلومانه جواد آل محمد صلوات الله علیهم تسلیت باد |
بزرگ مظهر یکتا، جواد آل محمد(ص) ولی حی توانا، جواد آل محمد(ص) |
سلیل سید بطحا جواد آل محمد (ص) کلید هر چه معمّا، جواد آل محمد(ص) |
شهید کینه ی اعدا جواد آل محمد (ص) |
عزیز موسی جعفر، نهم وصی پیمبر دلیل و هادی انسان، ولی خالق داور |
نهال باغ رضا، نور چشم ساقی کوثر شفیع امّت خیر البشر به عرصه ی محشر |
امیر ملک توّلا، جواد آل محمد (ص) |
چو پا به مجلس مأمون نهاد سید اعظم به احتجاج بر آن فروغ دیده ی خاتم |
شدند مات فقیه و حکیم و عالم اعلم به عجز خویشتن اقرار کرد زاده ی اکثم |
چو کرد لب به سخن جواد آل محمد (ص) |
پس از ثنای خداوندگار قادر بیچون امیر ملک سخن با کلام دلکش موزون |
نمود مجلسیان را تمام واله و مفتون گشود لب به مدیحش در آن مناظره مأمون |
که هست بر همه مولا جواد آل محمد (ص) |
کسی که خصم به امر ولایتش کند اقرار چراغ راه هدایت وصی احمد مختار |
مغیث امّت و مفتاح کنز و عالم اسرار چشید شهد شهادت سپرده ره سوی دلدار |
سرور سینه ی زهرا جواد آل محمد (ص) |
کسی که هست فلک بنده ی علوّ مقامش مهی که زیور مهر و مه است پرتو نامش |
فغان که همسر غدّار شوم زشت مرامش به جای شهد محبت شرنگ ریخت به کامش |
شهید کینه ی اعدا جواد آل محمد (ص) |
دریغ و درد که در مطلع بهار جوانی نهال عمر وی افسرد از سموم خزانی |
به سوگ آن گهر بحر علم و کنز معانی نشسته عالم و مردانی اش به مرثیه خوانی |
که دیده بست ز دنیا جواد آل محمد (ص) |
«محمد علی مردانی» |
ز هر طرف به کمان تیر غم زمانه گرفت
دل مرا که بسی بود خون، نشانه گرفت
چو جد خویش علی سالها به خانه نشاند
ز دیده ام همه شب اشک دانه دانه گرفت
هنوز خانه زهرا نرفته بود زیاد
که آتش از درو دیوار من زبانه گرفت
سپاه کفر به کاشانه ام حجوم آورد
مرا بزمزمه و ناله شبانه گرفت
زباغ فاطمه صیاد، مرغ سوخته را
دل شب آمد و در کنج آشیانه گرفت
سر برهنه و پای پیاده برد مرا
پی اذیت من بارها بهانه گرفت
هنوز خستگی راه بود در بدنم
که خصم تیغ به قتلم در آن میانه گرفت
هزار شکرکه زهر جفا نجاتم داد
مرا بموج غم از مردم زمانه گرفت
چه خوب اجر رسالت گرفت آل رسول
که گه بزهر جفا گه به تازیانه گرفت
گرفت تاسمت نوکری زما«میثم»
مقام سروری و جاودانه گرفت
غلامرضا سازگار